یادت می آید آن شب های رؤیایی
بودم غرق آن دو چشم دریایی
ماند از آن شب ها بر لب ها داغ حسرت
هر شب در خوابت می بینم که می آیی
اگرم شده تا بقیامت به امید وفای تو باشم
به خدا ندهم به دو عالم نفسی که برای تو باشم
چه مرا به از این بود آیا که غبار سرای تو باشم
چه زمان ز لبت شود آیا٬ شنوم که سرای تو باشم
شب من٬ شب تو٬ شب مهتاب٬ اثری ز نگاه تو دارد
تو بمان٬ تو بدان که وجودت٬ دل و دیده به راه تو دارد
دل من گله از شب هجران به وصال نگاه تو دارد
نگذر دگر از دل زارم که امید پناه تو دارد
چشمت می خواند مرا عاشق می داند مرا
ترسم این عشق نهان٬ در خون غلتاند مرا